ایران فیلم

The Greatest Gallery and Interesting Matter Cinema

ایران فیلم

The Greatest Gallery and Interesting Matter Cinema

نقدی بر جایی در دور دست

نقدی بر جایی در دور دست

 

 رسم عاشق کشی اولین فیلم از تریلوژی خسرو معصومی با آن پایان تکان دهنده و بی نظیرش نوید سه گانه ای به یاد ماندنی را می داد ، اما جایی در دوردست به خوبی آن فیلم از کار در نیامد و توقعمان را برآورده نکرد . فیلم همانند " رسم عاشق کشی  " درباره ی قاچاق چوب در جنگلها و طبیعت بکر و پربرف کوههای شمال می گذرد و مثل همان فیلم هم این موضوع را در کنار روایت عشق دو جوان روایت می کند اما نه موضوع قاچاق چوب و نه عشق جمال و نیالا ( دو جوان اصلی فیلم ) به خوبی موضوعات یاد شده در ساخته ی پیشین معصومی نمی باشد . با این وجود فیلم ارزش یکبار دیدن دارد و یک سر و گردن از برخی محصولات یک سال اخیر سینمای ایران بالاتر است .

 

نقاط ضعف فیلمنامه بر تمام فیلم سایه انداخته است . اینکه عشق بین جمال و نیالا به بدترین و سخیف ترین شکل ممکن خلق و پرورده شود سبب فاصله گذاری بیننده از شخصیتها و موقعیتها می شود . باقی شخصیتها هم در قالب همان تیپهای معمول باقی می مانند و حتی برخی از آنها تا مرز کاریکاتور شدن پیش می روند . اتفاقا یکی از قاچاقچیان چوب که در فیلم قبلی معصومی هم همین نقش را بازی می کرد بی هیچ تغییری در همین فیلم نیز گنجانده شده و همانطور خبیث و منفی باقی می ماند . جای نقش محسن قاضی مرادی هم با عباس امیری عوض شده ، با این تفاوت که نقش قاضی مرادی در جغرافیای روستای فیلم " رسم عاشق کشی " از لحاظ موقعیت اجتماعی و تمول درست و به جا از کار در آمده بود ، اما نقش " گت آقا " که عباس امیری ایفاگر آنست از لحاظ شخصیتی ورای مکان وقوع داستان به نظر می آید . فیلمنامه نویس چنان قدرت و موقعیتی برای این کاراکتر در دل آن روستای ساده و دور خلق کرده که گویی بیننده با ویتو دون کورلئونه روبروست ! شخصیت نیالا بسیار خام پرورده شده است و تا انتهای فیلم نقشی در روند پیشبرد داستان ندارد . در فیلم به جز یکی از خواهران نیالا اثری از بقیه ی خواهران او نمی بینیم. همسر خواهر نیالا ، رسول ، معلوم نیست که چرا علاقه مند است که وصلت جمال و نیالا سر بگیرد ؟ و چرا این شخصیت با این طرز تفکر مثبت و روشنفکرانه از سوی گت آقا که شخصیتی به ظاهر بی منطق ، خشن و مستبد است به عنوان داماد پذیرفته شده و حتی با احترام با او برخورد می شود ؟ کاراکتر جمال هم که قرار است خامی و بی فکری یک عاشق پیشه را منتقل کند منحنی رفتاری خوبی را دارا نمی باشد . در جایی به خاطر عشق به نیالا حاضر به همکاری با قاچاقچیان چوب می شود اما در جاهای دیگر رفتاری از سر تعقل از او سر می زند و حاضر به همکاری با قاچاقچیان در اجرای رسم عاشق کشی نمی شود و از این به بعد است که به شخصیتی منفعل در فیلم بدل می گردد . در بیست دقیقه مانده به پایان فیلم او به درخواست نیالا مبنی به فرار از آن روستا و موقعیت جهنمی جواب رد می دهد و حتی حاضر می شود که به درخواست گت آقا در پایان فیلم تن بدهد و خود را قاتل معرفی کند تا افراد گت آقا از زندان خلاصی یابند . چرا او با علم بر اینکه می داند آنها قاتل هستند حاضر به این فداکاری غیر قابل توجیه می شود ؟ اگر عشق به نیالاست ، پس چرا دست رد به سینه ی او میزند و تن به فرار نمی دهد ؟ ولی دوباره در پایان فیلم با اقدام فداکارانه ی معلم روستا که معلوم نیست در میان این شخصیتها چه می کند ، حاضر به این فرار نمی شود . سوالی که در این بین مطرح میشود اینست که چرا او به همان درخواست اولیه ی نیالا پاسخ مثبت نداده است ؟ ضمن اینکه در جایی در جواب سوال شک آمیز نیالا از او مبنی بر اینکه آیا او قاتل است جواب می دهد که " قول داده ام چیزی نگم " و تا آخر فیلم مشخص نمی گردد که به چه کسی و چه قولی داده است ؟ اگر به آن قاچاقچیان بوده ، پس چرا حاضر به همکاری با آنها نشده است ؟ این سوالات به عنوان حفره هایی در فیلمنامه باقی می ماند و سطح کیفی فیلم را پایین می آورد . 

 

  

 

در فیلمهایی از این دست همواره لهجه ی بازیگران مانع از ارتباط کامل تماشاگر با فیلم می شد که خسرو معصومی با کنار گذاشتن لهجه های محلی در دو فیلم از این تریلوژی اش خواسته تا مانع از این دافعه گردد و تا حدودی هم این جسارتش ستودنی است . اما باید این نکته را هم مد نظر قرار داد که با توجه به پیش فرض ذهنی بیننده از آدمهای روستایی این لهجه های سلیس تهرانی در دل آن فضاهای غریب و بکر روستایی کمی تصنعی جلوه می کند و ایکاش فیلمساز در این بین کمی این قاعده را رعایت می نمود .  در این فیلم بار دیگر با قاب بندی های شکیل و چشم نواز ( البته نه در حد رسم عاشق کشی ) روبروییم که فضای برفی و کوهستانی روستای ناکجاآباد فیلم را همانند تابلوهایی نقاشی در برابر دیدگان تماشاگر قرار می دهد و چشمها را می نوازد . اما باید این نکته را هم مد نظر قرار داد که این دکوپاژها بر بستر لایه های داستانی مناسب است که جواب می دهد . با این وجود مشخص است که برای هر سکانس و حتی هر پلان فیلم زحمت کشیده شده و از شلختگی های معمول در فیلمهای سینمای ایران خبری در این فیلم نمی باشد . ضمن اینکه این فیلم غریب ترین سکانس خواستگاری تاریخ سینمای ایران را به نمایش می گذارد . سکانس مواجه ی جمال با گت آقا در خزینه ی حمام جهت خواستگاری از نیالا و در حضور افراد گت آقا از دکوپاژ خوبی برخوردار است اما این عملکرد ضعیف شخصیتها و دیالوگهای تصنعی آنان می باشد که این سکانس را به یاد ماندنی نساخته است . نمای پایانی فیلم که جمال و نیالا را همانند دو نقطه ی سیاه در دل خروارها برف نشان می دهد زیبا و دلنشین است ، هرچند که اثر گذاری پایان به یاد ماندنی رسم عاشق کشی را ندارد . با تمامی این اوصاف امیدوارم که سومین اثر از تریلوژی خسرو معصومی ( باد در علفزار می پیچد ) بهترین ساخته ی او باشد .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد