ایران فیلم

The Greatest Gallery and Interesting Matter Cinema

ایران فیلم

The Greatest Gallery and Interesting Matter Cinema

نقدی بر " چهارشنبه سوری "

 نقدی بر " چهارشنبه سوری "

 

 

اصغر فرهادی با ساخت همان دو سری از سریال به یاد ماندنی " داستان یک شهر " در تلویزیون و پس از آن خلق آثار سینمایی " رقص در غبار " و " شهر زیبا " خود را به عنوان یک کارگردان جوان و آتیه دار با دغدغه های اجتماعی و رئالیستی در سینما معرفی کرد . اما " چهارشنبه سوری " او چیز دیگری از کار در آمد و در جشنواره ی بیست و چهارم فیلم فجر غوغایی به پا کرد و در بسیاری از رشته ها نامزد و موفق به دریافت سیمرغ بلورین بهترین کارگردان ، بهترین بازیگر نقش اول زن و بهترین تدوین شد .

 

 

فیلم داستان روح انگیز براتی ( ترانه علیدوستی )  ، کارگر نظافتچی ساختمانهاست ، که در روز چهارشنبه سوری و در حالی که تنها چند روز به ازدواجش با عبدالرضا ( هومن سیدی ) مانده برای نظافت پای به خانه ی خانواده ای از طبقه متوسط می گذارد و درگیر اختلافات میان زن و مرد آن خانه می شود . زن خانه ، مژده ( هدیه تهرانی ) به همسر خود مرتضی سمیعی ( حمید فرخ نژاد ) شک دارد و معتقد است که شوهرش با زن آرایشگر همسایه - سیمین ( پانته آ بهرام ) روابطی پنهانی دارد . فیلم از طریق این داستان نقبی به زندگی طبقه متوسط و روابط آدمهای این قشر می زند .

فیلمنامه موضوعی بارها گفته شده را به عنوان خمیرمایه ی داستانی خود انتخاب کرده است ، اما  وجه تمایز فیلمنامه ی این فیلم با فیلمنامه ی بسیاری از فیلم های مشابه رعایت نکات و جزییات لازم برای آفرینش یک فیلمنامه ی حسابی و کامل است. شخصیت پردازی فیلم بسیار عالی و حساب شده است و تماشاگر با چهار شخصیت اصلی فیلم به شدت همذات پنداری می کند و نه می تواند کنش و رفتار آنها را به طور مطلق تایید نماید و نه به خود اجازه می دهد تا به تخطئه ی آنها بپردازد که البته بخشی از این حس به اجرای فوق العاده بازیگران تحت هدایت کارگردان باز می گردد . فیلمنامه به خوبی از اشیا و لوازم به ظاهر بی اهمیت برای پیشبرد هرچه بهتر منحنی دراماتیک فیلم استفاده ابزاری نموده است . کافیست به کاربرد صحیح بلیت پرواز به دوبی ، چادر روحی ، هواکش حمام ، دیوار داخل کمد مشرف به واحد کناری ، بوی خوش عطر سیمین ، فندک موزیکال سیمین ، آی دی کالر تلفن خانه مرتضی ، خرابی زنگ خانه ی مژده و مرتضی و حتی استفاده زمانی داستان از روز چهارشنبه سوری  و فضای پر سر و صدا و خطرناک آن در بستر روابط و درگیری های مرتضی با مژده ،  نگاهی موشکافانه بیندازیم تا به تفاوت ماهوی فیلمنامه " چهارشنبه سوری " با دیگر فیلمهایی از این جنس پی ببریم . با کمی دقت به راحتی می توان لایه های پنهان کاری و خیانت را که جزء اساسی و لاینفک بخش وسیعی از زندگی جوامع شهرنشین امروز شده  ، در فیلمنامه ی این فیلم مشاهده کرد . در واقع این پنهان کاری ها تنها در زندگی مرتضی با مژده وجود ندارد . زن همسایه به دور از چشم اهالی ساختمان و برخلاف تصمیم هیات مدیره زن سرایدار را به خرید می فرستد . پسر همان زن در حال خرید سیگار در سوپرمارکت مچش توسط مرتضی گرفته می شود و پس از آن با خواهش و التماس از مرتضی می خواهد که چیزی در این مورد به مادرش نگوید . یا می توان به همان خرید و فروش و حمل مواد محترقه ی ممنوع توسط همکلاسی های امیرعلی ، پسر مرتضی و مژده ، اشاره کرد. حتی در شرکت تبلیغاتی مرتضی ، او و همکارش سعی دارند که بنا به درخواست مسئولین تلویزیون موی دختر بچه ی بازیگر تیزر را به نحوی حذف کنند . این ها نمونه هایی به ظاهر بی اهمیت هستند که با زیرکی و هوشمندی خاصی به عنوان نماینده ای از پنهان کاری های عجین شده با زندگیمان در فیلمنامه جای گرفته است و فیلم به خوبی نشان می دهد که همین دروغ بافی ها و پنهان کاری هاست که بنیان روابط خانوادگی را به تزلزل و سردی گرایش داده است تا جایی که  حتی مهشید ، خواهر مژده ( سحر دولتشاهی ) ، که معقول و منطقی به نظر می رسد در جایی از فیلم - که احمد ( شهرام عبادی ) بیرون مجتمع منتظر اوست - در تماسی تلفنی با لحنی توام با شک و ترس از خیانت همسرش - حتی اگر این خیانت در حد نگاه به زنان نامحرم باشد-  می گوید :  " چرا گوشیتو جواب نمی دی ؟ دروغ نگو . حواست کجا بود ؟ " و چه زیباست ماشین گل گرفته ی احمد که می توان آن را اشاره ای استعاری و ظریف به رابطه نه چندان گرم او با مهشید تلقی کرد . حتی فیلمنامه پا را از این فراتر می گذارد و به طور غیر مستقیم و بی آنکه در چشم بیاید با لحنی کنایی و انتقادی دروغ بافی را به عنوان راه حل بسیاری از مشکلات پیش راه عنوان می کند که اوج این نظریه را می توان در دروغ روحی درباره بلیتهای پرواز به عینه مشاهده کرد که همانند آبی بر آتش درگیری و شک مژده با مرتضی خودنمایی می کند . اصل غافلگیری هم به خوبی در فیلمنامه رعایت شده است ؛ تماشاگر به دلیل همذات پنداری شدید با مژده در ابتدای داستان حدس می زند که مرتضی ریگی در کفشش دارد . اما به مرور و با نشانه ها و فاکت هایی که نویسندگان فیلمنامه در شخصیت پیچیده ی مرتضی خلق می کنند ، که البته بازی هوشمندانه فرخ نژاد نیز کمک شایانی به این هدف نموده است ، و نیز علائم پریشانی روحی مژده ، بیننده به قضاوت خود شک می کند و حتی حق را به مرتضی می دهد و درست درهمین لحظه و در حالیکه دروغ روحی ، باعث تنش زدایی در روابط زوج اصلی فیلم می شود ، فیلمنامه نویسان برگ برنده خود را رو می کنند و رابطه ی پنهانی مرتضی با سیمین را فاش می کنند . این چرخش ناگهانی همانند غافلگیری های زیبا در شاهکار بهروز افخمی ( شوکران ) بدون آنکه در ما دافعه ایجاد کند باعث می شود با بهت و حیرت به قضاوتهای اشتباه خود نگاهی اندازیم و خود را در این دنیای آشفته اما واقعی غرق شده بیابیم و سعی  کنیم قضاوتهای عجولانه را رها سازیم و تنها نظاره گر خاموش این زندگی پرتنش و پیچیده باشیم .

 

 

کارگردانی اثر بی نظیر و ماندگار جلوه می کند . اصغر فرهادی محیط پرتنش و شلوغ زندگی مرتضی و مژده را با میزانسن های صحیح خود و هدایت و راهنمایی هنرپیشه های اصلی با استادی تمام به منصه ظهور می گذارد و چنان فضایی را خلق می کند که بیننده در اغلب سکانسها تصور می نماید که در حال تماشای زندگی واقعی آدمهایی است که هر روز با بسیاری از آنها سر و کار دارد . البته باید دراین بین از فیلمبرداری درخشان حسین جعفریان ، که آنقدر خوب است که اصلا به چشم نمی آید ، و تدوین بسیار خوب هایده صفی یاری بالاخص در ایجاد جامپ کاتهای به موقعش تقدیر کرد که مکمل خوبی برای کارگردانی فرهادی به شمار می روند . طراحی صحنه و لباس حسین مجد به افزایش تنش و باور پذیری سکانسها کمک شایانی نموده و لباس سر تا پا سیاهی که برای هدیه تهرانی طراحی کرده به عنوان بخشی از کاراکتر مژده در آمده است . چهره پردازی خوب مهرداد میرکیانی بر صورت هدیه تهرانی بسیار درست نشسته است و حس سرما خوردگی توام با خستگی و شکنندگی را به خوبی منتقل می کند ؛ تنها ای کاش کمی گریم پانته آ بهرام از این حالت ساده و بی پیرایه فاصله داشت و با شغل آرایشگری او همخوانی داشت . چهره پردازی ترانه علیدوستی هم بسیار خوب از کار در آمده است و حس باورپذیری بیننده را برای چهره آدمی از طبقه محروم و سنتی جامعه برمی انگیزد ، ضمن اینکه تفاوت چهره ی او قبل و بعد از آرایش هوشمندانه و قابل ملاحظه شده است . موسیقی پیمان یزدانیان هم که تنها روی تیتراژ ابتدایی و نماها و تیتراژ پایانی شنیده می شود ، با اغماض نسبت به میزانهای تکراری اش ، خوب و شنیدنی از کار در آمده است .

 

اما نمی توان از " چهارشنبه سوری " سخنی به میان آورد و از اجرای بی نظیر بازیگرانش حرفی نزد . هدیه تهرانی با مهارت و چیره دستی خاصی ، چنان تصویری از مژده سمیعی به نمایش می گذارد که این کاراکتر را به یکی از بی بدیل ترین نقشهای تاریخ سینمای ایران تبدیل می کند . هدیه تهرانی حس شکنندگی ، معصومیت ، شک و وتردید را با اضافه کردن چاشنی سرما خوردگی با زیرکی و استادی مثال زدنی با هم در می آمیزد و تصویری به یاد ماندنی از سیمای یک زن ایرانی از طبقه متوسط که در چنبره مشکلات معمول این طبقه و خیانت همسر گرفتار شده ، در برابر دیدگان بیننده خلق می نماید . به شخصه در هر مرتبه از تماشای فیلم ، با دیدن چهره معصوم او که از فرط استیصال گوش به هواکش حمام یا دیوار کمد اتاق خوابش می سپارد و استراق سمع می کند ، در هم می ریزم و به شدت با هدیه تهرانی / مژده سمیعی همدلی می کنم . اوج بازی او در سکانس حمام است که با خواهرش درد دل می کند و از خیانت همسرش با عجز و لابه می گوید . گریه ی او در این سکانس حتی فراتر از به هم ریختن چهره اش در سکانس ماقبل آخر فیلم شوکران جای می گیرد و برای همیشه در ذهن بیننده باقی خواهد ماند. تن صدای پایینش در این سکانس که به ظاهر به دلیل سرما خوردگی ، اما برای جلوگیری از درز کردن صدایش از هواکش به واحد کناری است به همراه دیالوگ ماندگار " بوشو میده " ، به هرچه بیشتر طبیعی جلوه کردن این سکانس کمک شایانی می نماید . حمید فرخ نژاد هم همانند همیشه با رعایت جزییات بازی و اضافه نمودن حرکات و دیالوگهای فی البداهه جایی برای انتقاد باقی نمی گذارد تماشاگر را خلع سلاح می کند . ضمن اینکه در طول این چند سال ته لهجه جنوبی اش به عنوان بخشی از شخصیتش در آمده و سبب دافعه نمی شود . ترانه علیدوستی هم با فرو رفتن در جلد کاراکتر روحی با چیره دستی فوق العاده ای تصویری ملموس از یک دختر جنوب شهری را با رعایت ریزه کاری های رفتاری این قشر از افراد جامعه ارائه می دهد . شاید فیلمنامه در ارائه تحول روحی شخصیت روح انگیز از یک دختر ساده ی جنوب شهری به یک زن آماده برای جدال در زندگی زناشویی چندان مایه نگذاشته است ، اما ترانه علیدوستی با آن نگاههای سنگینش در اواخر فیلم به مرتضی و سیمین ، پس از بو بردن از جریان رابطه ی آنها ، این تحول را به خوبی به نمایش می گذارد و حتی در سکانسی که در اتومبیل امیرعلی بر شانه ی او آرمیده حس مادرانه در چهره اش موج می زند و بیننده اثری از آن دختر ساده ی صبح همان روز نمی یابد . پانته آ بهرام هم چنان در قالب سیمین فرو رفته و تصویری ملموس و همدلی برانگیز از این کاراکتر به اجرا گذاشته است ، که به هیج عنوان بیننده نمی تواند با او همراه نباشد و از او که به نوعی سبب تیره شدن رابطه زن و شوهری شده ، اعلام انزجار کند . برای این مدعا کافیست به بازی خانم بهرام در سکانسی که با صاحبخانه در حال صحبت است ، نگاهی دقیق بیندازیم . حتی در سکانس ملاقاتش با مرتضی ( که به اعتقاد عده ای چندان خوب از کار در نیامده و تا حدودی هم با آن موافقم )  بازی او در لحظاتی بر بازی فرخ نژاد می چربد . ضمن اینکه در همین سکانس و در واکنش به گریه ی مرتضی با لحنی خاص و مادرانه می گوید :"  مرتضی ... بچه ام ! داری گریه می کنی ؟! "  که به خوبی نیمه ی  لطافت و مهربانی و زنانگی شخصیت سیمین را آشکار می سازد .

 

 

فیلم مملو از سکانسهای به یاد ماندنی است که از آن جمله می توان به سکانس / پلان  فراموش ناشدنی و سخت حدودا"  پنج دقیقه ای مشاجره ی مژده و مرتضی یا همان سکانس حمام که قبلا ذکر شد ، اشاره کرد . سکانس بی نظیر دیگری که می توان از آن صحبت به میان آورد ، جاییست که مرتضی که متوجه شده مژده در خیابان جلوی شرکت محل کارش در حال پاییدن اوست ، سوار بر آسانسور رو به خیابان ساختمان شده و دوربین ( بیننده ) او را همراه با موسیقی ملایمی بدرقه می کند . آسانسور به طبقه همکف می رسد و مرتضی به بیرون ساختمان می دود و همسرش و ماشینی را که مزاحمش شده مورد ضرب و شتم قرار می دهد . دوربین همراه با آسانسور به بالا می رود و ما دیگر ادامه ی ماجرا را نمی بینیم و همه چیز در تاریکی فرو می رود.

اصغر فرهادی با ساخت این اثر بی نظیر حال راه دشواری در پیش رو دارد ، هر چند که او در اغلب آثارش سربلند از گود بیرون آمده است . برای دیدن ساخته ی آینده اش بی صبرانه لحظه شماری می کنم .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد