معمای پیکاسو
کارگردان فرانسوی، سناریست و دراماتیست مشهور، هانری ژرژ کلوزو در بیستم نوامبر 1907 در نیورت، در غرب فرانسه متولد شد. در کودکی اعجوبهای بود؛ در چهار سالگی نمایشنامه می نوشت و رسیتال پیانو برگزار می کرد. بینایی ضعیف و ضعف سلامتی او را مجبور کرد تا طرحهایی را که برای حرفهی دریانوردی داشت، کنار بگذارد و به امید این که دیپلمات شود، حقوق و علوم سیاسی خواند و به عنوان منشی سیاستمداران دست راستی، مدت کوتاهی کار کرد اما این برنامه خیلی زود در بیست سالگی او کنار گذاشته شد و تصمیم گرفت تا روزنامهنگار شود. پس از کار با سمت گزارشگر در روزنامه "پاریس_میدی"، فیلمنامه نویسی را در سال 1931 آغاز کرد و در همان سال فیلم "La Terreur de Batignolles" را کارگردانی کرد.
بین سال های 1931و1933 کلوزو باخیلی از فیلمنامه نویسان در نوشتن متنهایشان که بیشتر فیلمهای کوتاهی بودند، همکاری کرد ؛ به عنوان دستیار کارگردان برای" آناتول لیتواک" و همچنین کارگردان آلمانی،" دوپون" به کار مشغول شد و در سال های 1932 و1933 به تهیه نسخههای فرانسوی از فیلم های آلمانی پرداخت.
در سال 1933 ضعف سلامتیاش موجب شد که مدتی از هر گونه فعالیتی چشمپوشی کند و چهار سالی را در آسایشگاه مسلولین به نقاهت بگذاراند. او این دوران را دوران سازندگی خود بیان می کند؛ مدرسه ای که به گفته ی او موجب شد تا دریاید که انسان ها چگونه تلاش می کنند. دست و پنجه نرم کردن کلوزو با مرگ شاید موجب طنز سیاه و تلخی باشد که در آثار او وجود دارد. فواصل زیاد بین کارهای او همچنین موجب شد تا پروژههای بسیاری ناکام بمانند ،اگرچه یکی از آنها به نام "l'enfer" توسط کلود شابرول ساخته شد.
کلوزو در سال 1938 بار دیگر به فیلمنامهنویسی بازگشت و در سال1942 اولین اجرای کارگردانی خود را با تریلر "قاتل در شماره بیست و یک زندگی می کند" با بازی پییر فرزنی به پرده آورد. فیلم بعدی او "کلاغ" "Le Corbeau" برای او هم شهرت و هم بدنامی به بار آورد و تقریبا حرفهاش را تکمیل کرد.درام تعلیقی که دربارهی شهر کوچکی در فرانسه است که از ترس نامههایی که با قلم سمی کسی که با عنوان کلاغ امضا میکند، به وحشت افتاده است. این فیلم به تندی کیفیت زندگی در فرانسه را مورد انتقاد قرار داد.
زمانی که یک شرکت نازیها این فیلم را تولید کرد، جنجالها بر این مضمون اوج گرفتند که این فیلم برای تبلیغات ضدفرانسوی ساخته شده است.
پس از آزادی فرانسه از آلمان نازی، فیلم موقتا از نمایش منع و کلوزو به مدت شش ماه از انجام هر گونه فیلمسازی محروم شد و تا سال 1947 فیلم دیگری نساخت.
کلوزو صنعتگری ماهر و استاد تعلیق بود، با این که از شوخطبعی هیچکاک کاملا بیبهره بود اما او را هیچکاک فرانسه می نامند. هیچکاک ،کلوزو را رقیب سرسختی برای خود میدانست و میخواست که بر فیلم شیاطین"Les diaboliques" برتری یابد و عدهای معتقدند که "سایکو "را به آن دلیل ساخت.
فیلم های معروف و برجسته کلوزو"مزد ترس" و "شیاطین" هستند که هر دو در گیشه هم بسیار موفق بودند و در خارج از فرانسه هم به شهرت رسیدند. در فیلم مزد ترس همسر برزیلی کارگردان" ورا کلوزو" بازی می کند که در 1950 با کلوزو ازدواج کرد و در1966 بر اثر بیماری از دنیا رفت. فیلم های کلوزو به صورت تیپیک تریلرهای پر تنش روانی مانند آثار هیچکاک هستند با این تفاوت که آرامش و سبکی بیشتری دارند.فیلم های غیرترسناک کلوزو منعکس کننده دیدگاه بدبینانه او به اجتماع و تشکیلات آن بودند. حتی عاشقان در فیلمی مانند "Manon" و حقیقت "La Variete" به شکل تیپیک، غیر اخلاقی اند و تقدیرشان این است که یکدیگر را زجر دهند.
فیلم "معمای پیکاسو" مستند برجسته ای است که کلوزو دربارهی پیکاسو و هنرش ساخت که از آثار برجسته و به یاد ماندنی سینمای مستند است که در سال 1988 به عنوان "گنج ملی" فرانسه ثبت شد. کلوزو پیکاسورا که دوست دوران کودکیاش بود ،متقاعد کرد تا مستندی دربارهی او بسازد که فیلمبرداری آن سه ماه طول کشید.
کلوزو معمولا فیلمنامههایش را خودش مینوشت؛ غالبا از رمانهای موفق اقتباس میکرد؛ او کارگردان نکتهسنج و دقیقی بود و هر صحنه را خیلی پیشتر از آن که تهیهی فیلم آغاز شود ، کاملا طراحی می کرد.
مشکل پسندی و نکتهسنجی کلوزو نظر منتقدان و کارگردانان موج نو را در دهه 1960به خود جلب کرد؛ علاوه بر استادی در تعلیق، کلوزو به دلیل استانداردهای بالای اجرا و سبک بصری تجربیاش علیرغم خلق و خوی خشنی که داشت، مورد توجه قرار گرفت.
فیلمهای او جوایز بسیاری در سراسر دنیا به دست آورد از جمله نخل طلای کن 1953 برای فیلم "مزد ترس" و اسکار بهترین فیلم خارجی 1960 برای فیلم "حقیقت".
کلوزو خیلی زود پس از مرگ همسرش با یک آرژانتینی که سی سال کوچکتر از او بود، ازدواج کرد . ادامه بیماری او موجب شد تا پروژههای بسیاری در سالهای آخر عمرش به سرانجام نرسند.
و سرانجام، در 1977 و در 69 سالگی در پاریس درگذشت.
معمای پیکاسو
" شاید پی بردن به آنچه که در ذهن "رامبو" به هنگام سرودن "زورق مست" می گذشته و یا چیزی که در ذهن موتسارت به هنگام ساختن سمفونی "ژوپیتر" رخ داده، کار آسانی نباشد اما، آنچه در شعر و موسیقی غیر ممکن است، در نقاشی قابل اجراست؛ برای پی بردن به آنچه که از ذهن نقاش می گذرد، حرکات دست او را دنبال می کنیم؛ آن وقت می بینیم که ماجرای یک نقاش چه چیز عجیبی است؛ با تعادل کامل بر طنابی راه میرود؛ خطی منحنی او را به راست می کشاند و لکه ای به چپ..... پایلو پیکاسو پذیرفته است که امروز در برابر شما و با شما زندگی کند."
این جملات که روایت آغازین فیلم معمای پیکاسو است، به روشنی هدف فیلمساز از ساختن چنین فیلمی را بیان می کند.
کلوزو می خواست کاری جدید در حیطه هنر انجام دهد؛ کاری فراتر از نشان دادن آثار و یا مصاحبه با هنرمند، چنانچه در نریشن اول فیلم می شنویم، او می خواست که پیکاسو در برابر دوربین زندگی کند؛ پس صحنه های فیلم را به بوم پیکاسو تبدیل کرد. جایی که حدود سی اثر در برابر چشمان بینندگان شکل میگیرند . اگرچه شرط پیکاسو برای انجام چنین پروژه ای نابودی بومهای نقاشی شده در حین فیلم بود اما، سینما آن آثار نابود شده را به بهترین شکلی حفظ کرد و خود به اثری هنری از چندوجه تبدیل شد. نه تنها ماجرای پیکاسو و زندگی اش ثبت و برای آیندگان ضبط شدند، بلکه آثار هنریای خلق شدند که در هیچ جای دیگری به جز این فیلم، وجود ندارند. اگرچه حفظ دو تابلو از این مجموعه تایید شده است اما بقیهی آثار به جز در این فیلم در جای دیگری وجود ندارند.
تکنیک کار کلوزو جالب و بدیع بود؛ دوربین بر روی بومی فوکوس می شود که هنرمند در پشت آن نشسته و ما تنها خطوطی را که هنرمند خلق می کند، می بینیم و در آفرینش او سهیم می شویم. آن چه که در بوم استاد می بینیم،با رنگ و شکل و تصاویر در برابر دیدگان ما جان می گیرند، تغییر می یابند و از نو خلق می شوند. خلق اثر، خط به خط دنبال می شود تا روند شکلگیری و ذهنیات خالق اثر درک شوند.
به گفته "مارتی میپز" در نقدی که بر این فیلم نوشته است، کلوزو بعد سوم زمان را به دو بعد پرده
اضافه می کند و اثری سهبعدی میسازد. خطوط سادهی هندسی و یا طرح کارتونی پیکاسو با افزودن لایه های رنگ متعدد و یا خطوط تازه به اثری هنری مبدل می شود. بر نقاشیهای جدی تر او، طرحها تکمیل و اصلاح و رنگ ، نور ، سایه و عمق به آن ها افزوده میشود.
گاهی دوربین، نقش پیکاسو را خط به خط دنبال می کند؛ گاه نقاش را بر صحنه دنبال می کند؛ یکبار کلوزو این روند را از آخر به اول انجام می دهد بی آن که از حقه های معمول فیلمسازی در آن استفاده شده باشد. عقبگرد فیلم، راهی برای تجزیه و تحلیل نقاشی پیکاسو و ماجرایی است که بر آن گذشته است.
پیکاسو در حین فیلم می گوید که باید خطر کرد و به عمق داستان رفت. بدون شک پیکاسو سخاوتمندانه می خواست که دیگران در لا به لای این خطوط، عمق ذهنیات و احساسات اورا ببینند و هنر و سبک منحصر به فرد او را درک کنند و برای همین پذیرفت که این فیلم ساخته شود. کلوزو هم هدفی فراتر از ساختن یک مستند معمولی داشت؛ او عمیقا مایل بود که زمان را ثبت و هنرمند و هنری را که به آن ارادت داشت ،جاودانه کند.
موسیقی و تصاویر فیلم با هم هماهنگ و گویا هستند. مثل طرح هایی از گاوبازی اسپانیایی که موسیقی هماهنگ با خودش را دارد و اشاره ای به زادگاه پیکاسو ، اسپانیا است.
فیلم ویژگی های شخصیتی پیکاسو را با تصاویر و بدون کلام، آنچنان که شایسته یک فیلم است، به نمایش می گذارد. پیکاسو خستگی ناپذیر و قانع ناشونده است. لایه های رنگ را پی در پی بر هم می ریزد و خطوط قبلی اش را اصلاح و یا نو می کند و تنها زمانی دست از این خلق مداوم می کشد که : "مردم به این احساس گرایش دارند که این کار تمام شده، این من را آزار می دهد ، اما چنان میکنم که آنها میخواهند و کار را تمام میکنم."
شاخ و برگ های درخت و بوته ای ، فلسهای ماهی حلوایی می شود که آن هم به خروس تبدیل میشود ، اما در دو دقیقه ای که کلوزو برای رنگ آمیزی به پیکاسو میدهد، خروس نهایی هم به دیوی تبدیل می شود. چیزی که غیر ممکن بود بدون دیدن تصاویر این فیلم و روند خلق اثر، تصور کنیم.
کلوزو که خودش نقاش آماتوری بود،ارزش اثر اصیل هنری را به خوبی میدانست. چه کسی می داند؟ شاید کار کلوزو در تشریح و تبیین سبک بدیع "کوبیسم" بود که درک کاملی از آن وجود نداشت و کلوزو و هنرمند با هم پذیرفتند که با سینمای مستند، روشنگری ببینندگان را به عهده بگیرند.
معمای پیکاسو
هنرپیشه:پابلو پیکاسو
تهیه کننده و کارگردان: هانری ژرژ کلوزو
موسیقی: ژرژ اوریک
مدیر فیلمبرداری: کلود رنوار
دوربین: ژاک رایپوروکس
دستیاران:دانیا دیوو و موریس کامینسکی
صدا: ژوزف دو بریتین
تدوین صدا:هانری کولپی
تدوین تصویر: هانری ژرژ کلوزو
رنگ:کلود لئون
کمپانی:فیلم سونور
محصول: 1956 فرانسه
شرح فیلم
مانند ماتادوری که با یک گاو وحشی رو به رو می شود و از چشمان اش شراره میبارد، در برخورد هنرمند با سه پایه نقاشیاش شراره ای در چشمانش زبانه میکشد؛ حرکت قلم مو ، اثری هنری را جلوهگر می سازد که در برابر چشمان ما جان میگیرد و میرقصد.
در سال،1955 کلوزو به پیکاسو پیوست تا فیلم هنری کاملا نو که میتوانست لحظات رازگونه خلاقیت را ثبت کند، بسازد.
آن دو با یکدیگر به تکنیکی نو و بازنگری شده دست یافتند. فیلمساز دوربین خود را رو به روی یک سطح شفاف قرار داد که هنرمند طرح خود را با جوهر ویژه ای که از آن عبور می کرد، می کشید. در واقع کلوزو برعکس تصویری را که پیکاسو می کشید، ثبت می کرد و این چنین صفحه فیلم به بوم نقاشی هنرمند تبدیل شد که خودش در آن صفحه حضور نداشت. کارهایی که استاد خلق کرد از بازی بازی طرح های سیاه و سفید ساده تا نقاشیهای دیواری تکمیل شده بودند که با استفاده از تکنیک "قطع_حرکت"در دقایق کوتاهی تکمیل شدند.
فیلم کلوزو بیشتر از یک دهه در دسترس کسی نبود ؛فیلمی که روح بخش، افسون کننده و فراموش ناشدنی است و در سال 1988 دولت فرانسه آن را به عنوان "گنج ملی" اعلام کرد.
تاریخچه پخش
شرکت فیلم "لوپرت" که بازوی خانهی هنری "یونایتد آرتیست" است، راز پیکاسو را در آمریکا به نمایش در آورد. فیلم که جایزه ی ویژه ی هیئت داوران جشنواره کن 1956 را برده بود، در اکتبر 1957 در نیویورک به نمایش در آمد. نمایش فیلم، از طرف روزنامه نگاران با بازتاب های متفاوتی رو به رو شد.
نیویورک تایمز فیلم را بیشتر یک سرگرمی نوری دانست تا یک اثر جدی هنری، در حالی که هرالد تریبیون فیلم را اثری مهم در حیطه هنر معرفی کرد که سرگرم کننده نیست. اکران تئاتری فیلم بسیار کوتاه و در فرانسه کمی درگیشه موفقتر بود. بعد از چند سال، حق پخش فیلم منقضی شد و فیلم به مدت یک دهه از دیدگاه مخاطبان بیرون رفت.
در 1980 طرح هایی برای خلق موزه ای که به کارهای پیکاسو اختصاص داشته باشد، مطرح شد و "مارین کارمیتز" از شرکت"MK2" فرانسه را برانگیخت تا درباره به دست آوردن حق تکثیر فیلم و حقوق بین المللی تکثیر آن، تلاش کند.
هنگامی که کلوزو طرح ساختن فیلم را با پیکاسو ، پیریزی کرد ، هنرمند، پخش تجاری فیلم را برای مدت پنجسال به "فیلمسونور" بخشید و پیکاسو هم با این شرط موافقت کرد که آثار خلق شده ، پس از تکمیل فیلم ، نابود شوند و پس از پنج سال تمام حقوق به پیکاسو واگذار شود.
"ژاکلین پیکاسو" بیوهی هنرمند، برای پخش جهانی فیلم مردد بود. تکمیل قرارداد "MK2"، دو سال طول کشید. پس از 500 صفحه کاغذبازی و گفت و گو با عوامل حافظ حقوق ودارایی پیکاسو، کلوزو و فیلمسونور، سرانجام این کار انجام شد.
پس از نمایش دوباره درفستیوال کن در سال 1982و همچنین فستیوال فیلم مونترال ، معمای پیکاسو بار دیگر اجازه پخش تجاری در فرانسه و اروپا را دریافت کرد.
برخورد مشتاقانه منتقدان و مخاطبان بسیار موجب شد تا برای پخش آن در آمریکا، حداقل یک میلیون دلار درخواست شود. پس از دو سال که این مبلغ پذیرفته نشد، کاهش قیمت، درخواست و پذیرفته شد. شرکت ساموئل گلدوین حق پخش فیلم را خرید و سرانجام فیلم در 1986 در امریکا اکران شد و نسخه ویدیویی آن را "وسترون ویدئو" تهیه کرد.
زمانی که گلدوین "مترومدیا" را در اواسط سالهای 1990 فروخت، وسترون ورشکست شده بود، تمام حقوق منقضی و به مادام کلوزو واگذار شد. "مایلستون" و" تله دیس" مذاکرات با مادام کلوزو را در پیگرفتند و پس از یک سال قرادرادی جدید به امضا رسید .
مایلستون نسخه های جدیدی را با استفاده از نگاتیوهای داخلی ساخت که برتر از نسخه های اولیه بودند و هماکنون در دسترس عموم قرار دارند.
جزییات ساخت
در مقاله پیشگویی کننده ای که در شماره ای از مجلهی "کتابچه هنر"نوشته شده" کریستین زروس" از خاطره ی مکالمه با پیکاسو چنین می نویسد:
خیلی جالب خواهد بود تا صحنه نقاشی با دوربین ثبت شود؛ نه تنها صحنه نقاشی بلکه مسخ کنندگی آن؛ این که کسی ببینید که چگونه هنرمند توسط روندی ذهنی راهی برای کریستالیزه کردن رویای خویش می یابد؛ اما آنچه واقعا کنجکاوی را تحریک می کند این است که آدم ببیند که تصویر، اساسا تغییر نمی کند و نگاه اولیه علیرغم ظهور اثر، دست نخورده باقی می ماند.
بیست سال بعد این مضمون واقعیت معمای پیکاسو شد.
کلوزو که خودش نقاشی آماتور بود، نخستین بار در 12 سالگی هنرمند بزرگ را ملاقات کرد. آن دو چون مردان بزرگسالی که دوست و همسایه بودند، مدتهای دراز امکان همکاری را بررسی کردند؛ اگر چه یک چیز مسلم است و آن این که آن دو نمی خواستند یک مستند مرسوم بسازند. هر دو به ثبت شیوهی تکامل یک نقاشی به غیر از شیوه های مرسوم سینمایی که در آن هنرمند و یا کارشناس صحبت می کند و دوربین بر فراز شانه های هنرمند ایستاده و تنها قطعات کوچکی از بوم دیده می شود ، معتقد بودند.
در کاتالوگ فستیوال کن از قول کلوزو چنین نوشته شده است:
اغلب فیلمهایی که درباره نقاشی ساخته شده اند،خیلی خوب هستند اما همه یک ضعف ساختاری مشترک دارند که آن محدود شدن تحلیل کار در فضا با راهنمایی دید مخاطب از یک جز به جزیی دیگر است که این به فراترین فضیلت اثر تصویری که هماهنگی است، بی توجه است.
پیاده کردن اثر هنری به اجزای جداگانه ، تکان دادن آنها در یک کیسه ، بیرون کشیدن و دوباره جمع کردن آنها مثل قطعات یک پازل تنها میتواند با "قصابی" یا حقه های افسونگرانه مقایسه شود و من شک دارم که این بازی، درکی صحیح از بوم به دست دهد. در این کار من و پیکاسو خود را از هر "قطعی" در هر دو معنی اش منع کردیم. تحلیل طراحی و نقاشی، یک تحلیل به ترتیب و پشت سر هم است؛ این ، موجب تبیین الگوی فکری خالق اثر است. با رهاشدن از تغییر مکان دوربین، می توان موجب سادگی بیان و تفسیر شد. از آن جا که ما متقاعد شدیم که واژگان هرگز نمی توانند به ارزشهای انتزاعی نزدیک شوند.
هنگامی که پیکاسو شیشه ی جوهر کادوی آمریکایی را دریافت کرد ، دریافت که این جوهر این ویژگی را دارد که بر کاغذ پخش و از طرف دیگر کاغذ دیده شود و یک تصویر بی نقص ارائه دهد و این راه حلی برای کار بود. پس دوربین رو به روی فریم قرار گرفت و بر کاغذ عبور دهنده جوهر فوکوس کرد ، اینچنین، لحظه واقعی خلق اثر می توانست ثبت شود.
گروه کوچک فیلم پیکاسو در استودیوی" ویکتورین" نیس که از ویلای پیکاسو یعنی کالیفورنی در تابستان 1955 دور نبود ، جمع شدند.
"هانری کولپی" تدوینگر در مقاله ای در شمارهی 58 مجله ی"کتابچه سینما" که در آوریل 1956 منتشر شد، چنین نوشت:
تمام همکاری فیلم ، از پیش پا افتادهترین تا مهمترین فعالیتها ، حس شرکت در ماجرایی خاص و یگانه بود. کار از ظهر تا شب، از جولای تا پنجم سپتامبر ادامه داشت؛تصورات همیشه پویا و بارور پیکاسو، همواره فوران می کرد و او در حالی نقاشی میکشید که گروه با شگفتی و حیرت آن را تماشا می کردند.
پیکاسو گفته بود که اگر سینما می توانست رامبراند را به هنگام خلق اثر به تصویر بکشد، حالا این جا موقعیتی بود که نسلهای آینده، هنرمند نابغه و تاثیر گذاری را در حین کار ببینند.
آریانا هافینگتون در کتاب "پیکاسو ، خالق و نابودگر" فضای گروه را چنین بیان می کند:
در استودیوی ویکتورین همه جور ماجرای غافلگیر کننده وجود داشت، عرق کردن، تنش، هیجان ، خستگی، همهمه ، گیجی ناگهانی صدابردار ،قلاب و وسایل سر هم بندی شده و لحن تلخ کلوزو که با آن نیات خود را در حالی که تب آلوده پیپش را می کشید، اعلام می کرد: "هدف من ساختن یک فیلم پداگوژیکی برای آنهایی است که به هنر علاقهمندند."
کلوزو در آغاز، فیلم ده دقیقه ای کوتاهی ساخت.پس از این تعجیل آغازین، او و بقیهی گروه که زبانشان با دیدن کار پیکاسو بند آمده بود و توسط هنرمند که هر روز با ایده ای نو به مجموعه می آمد ،بر انگیخته شده و به وجد آمده بودند، کلوزو مصمم شد تا برای پروژه بلندتری سرمایه گذاری کند . با ترس از این که این موضوع آوانگارد، سرمایه گذار را جلب نکند، کلوزو با" ژرژ لورو" از فیلمسونور که بزرگترین شرکت تهیه فیلم فرانسه و تهیه کننده دو فیلم قبلی او بود، تماس گرفت. لورو موافقت کرد تا پشتوانه لازم برای تهیه فیلم را در محتوایی برتر از محتوای اولیه ،در حین تابستان فراهم کند.
کلوزو یک بخش از فیلم را که او و پیکاسو را درگیر می کرد و شرح می داد که دوربین باید در چه وضعیتی باشد و قوانین بازی چیست را نوشت و زمانی که پیکاسو تایید کرد که می خواهد با رنگ و روغن روی بوم های بزرگتری نقاشی کند، کلوزو موفق به برآورده کردن این خواسته حتی در سینماسکوپ شد. تکمیل آخرین نقاشی عظیم La plage de la garoupe" " بیشتر از هشت روز طول کشید.
همانطور که هانری کولپی می گوید:
جنگ بین اهداف هنرمند و مقاومت مواد، روند خلاقانه تلاش را به همراه داشت و خلق الساعه نبود؛ آن چنان که معمولا به نظر می رسد که طرح های فی البداهه ای هستند.
اگرچه مابقی فیلم، تخیل شکست ناپذیر پیکاسو را نمایش می دهد و جمله معروفاش را که :"من جست و جو نمی کنم، می یابم." پیروزی و شکست هر دو طنین حقیقتاند.
چینش بوم برعکس با رنگ و روغن کار نشد ، اگر چه کلوزو نمی خواست که فوریت عمل خلاقانه را واگذارد مخصوصا در مکان هایی که طرحهای جوهری بسیار برجسته و تاثیرگذار بودند ؛ او از هر حرکت قلم مو فیلم گرفت و این موجب خروج هنرمند از فریم شد. اگر چه در تئوری این روند شروع_توقف کاملا با کار خود به خودی متضاد بود اما کلوزو به راه تازه و تکمیل شده ای دست یافت که می توانست این توهم را به دست دهد که نقاشی جلوی چشم بینندگان جان می گیرد. او تکه های فیلم را به ترتیب قرار داد و یکی را در دیگری حل کرد. در آغاز نقاط بخیه دیده میشدند و بعضی از آنها 300 نقطه وصل داشتند.بررسیهای آزمایشگاهی نشان داد که رنگ های خاصی نمی توانند با موفقیت قوام خود را بر روی پرده حفظ کنند. تکنیک های " ال تی سی" به آمریکا رفت و با راه حلی بازگشت . توده رنگ شناور برداشته میشد و بر مکان موردنظر قرار می گرفت. این روند موجب تحقق کار پیکاسوی عجول شد.
مدیر فیلمبرداری "کلود رنوار" برادرزاده ژان رنوار فیلمساز انسانگرای معروف فرانسه بود و در نخستین روز فیلمبرداری پیکاسو چنین زمزمه کرد:"اوه، نوه ی آگوستین رنوار! "
فیلم سیاه و سفید بر روی یک نگاتیو رنگی پرینت شد ، به جز در قسمتهایی که منحصرا بخشهای رنگی صفحه را پر می کرد.با چنین شیوهی فیلمبرداری، کلوزو آرزو داشت که بیننده به این باور برسد که دنیای واقعی سیاه و سفید است و هنر دریچه ای از سرزمین رنگها به روی آدمی می گشاید.
به جز یک مقدمه و میان پردهای کوتاه که در آن پیکاسو بر خلاف جهت ساعت می دود، فیلم دیالوگ اندکی دارد." ژرژ اوریک" از پیشگامان آهنگسازی و دوست قدیمی پیکاسو قطعه فوق العاده ای طراحی کرد که در حالت و طول، مناسب اجرای بصری باشد که آن موجب غنا ی درام فیلم و تعلیق آن شد. در پایان هر نقاشی ، لحظه ای سکوت به احترام تکمیل آن برقرار می شود و سپس قطعه ای دیگر متناسب با محتوا در آغاز نقشی دیگر به گوش می رسد.
پیکاسو مقرر کرده بود تا پس از تکمیل فیلمبرداری، همه بوم هایی را که برای فیلم کار شده، نابود شود و به این ترتیب فیلم خودش تبدیل به اثری هنری شد.
در ژانویه سال 1957"ری بردبری" شاید به طعنه در داستان کوتاهی با عنوان "در فصل هوای آرام" که بعدا به "تابستان پیکاسو" تغییر نام داد، داستان زوج جوانی را بیان می کند که به دیدار پیکاسو به فرانسه میروند و پیکاسو نقاشیهای عظیم بر شنهای ساحل می کشد که موجهای برآمده از دریا آنها را می شوید.
لئوناردو کلادی" در یک مقاله خبری به سال 1986در "فیلم کامنت" گزارش کرد که "آرنولد گلیمشایر" از گالری نیویورک گزارش کرده که وجود دو نقاشی "La corrida" و La plage de la Garoupe" "که در فیلم معمای پیکاسو خلق شده بودند ، تایید شده است . گلیمشایر که زمانی به عنوان ارائه کننده آمریکایی آثار پیکاسو خدمت می کرد، وجود این دو اثر را تایید کرده اما گفته که نمی داند که هماکنون چه کسی این آثار را در اختیار دارد.
همچنین هنوز اثری که پیکاسو به شوخی و به رسم یادگاری به هنگام تولید فیلم ساخت، موجود است. مجسمه ای که سرش از جعبهی لنز، بدنش از پایهی چراغ و ساقهای او سه پایه بوم و تعدادی جعبه کهنه بودند. تهیه کننده تلویزیونی "دیوید ولپر" این اثر را از پسر پیکاسو و حافظ منافع او ، "کلود پیکاسو" خرید و مجسمه را به موزهی هنر لوس آنجلس اهدا کرد.
در فوریه 1986 ولپر در مقاله ای در نیویورک تایمز نوشت که پیکاسو از کلوزو خواسته بود تا در انتهای فیلم نباید اثری از آثار هنری تولید شده در فیلم باقی مانده باشد
کلوزو مانند همه فیلمهایش، ستارهی داستان را به مرز خستگی رساند. مجبورش کرد تا در حضور گروه و در گرمای بعد از ظهر تابستان کار کند که با شیوه معمول کار خودش که جرقه هایی خلاقانه در اواخر ساعات شب داشت، متضاد بود.
پیکاسو تنها می بایست که متدهای کاری اش را مطالعه و در در زیر گرمای شدید استودیو کار کند که به گفتهی او:" موجب می شود که خورشید بیرون، چونان خورشید سرزمین های یخی باشد."
در صحنه های این فیلم ،هنرمند که تنها شلوارکی بر تن دارد، بسیار جوانتر از مردی 75 ساله به نظر می رسد و به شروع و قطع های لازم برای فیلم خو کرده است.
افسردگی پیکاسو در زمستان 1955 افزایش یافت و در آن زمان، پیرو دستورات پزشک از کار منع شد. او از این که در نمایش خصوصی فیلم حضور یابد، سر باز زد . ژاکلین که بعدها همسر او شد، پیغامرسان ناامیدی اوریک و کلوزو از عدم حضور او در نمایش خصوصی شد و سرانجام پیکاسو را به نمایش برد در حالی که ژاکت پلوخوری زیبا و کلاه محبوب اش که کلاه "bowler" انگلیسی بود را به سر داشت.
جریان منتظر و سرِپا ایستاده ملاقات کنندگان شیفته برای دیدن "ستاره" آمده بودند: ژان کوکتو ، ژاک پرهوِ، لوئیس بونوئل و بقیه که با هم وزوز می کردند.
هنگامی که فیلم در کن به نمایش در آمد، علیرغم انتظار ، تقریبا هرج و مرج رخ داد. مخاطبان آن چنان واکنش دشمنانه ای نشان دادند که از پیکاسو خواسته شد تا در نمایش بعدی حاضر شود و بینندگان فیلم را آرام و توجیه کند؛ با این وجود، فیلم جایزه ویژه هیئت داوران را از آن خود کرد.
آندره بازین با شرح این فیلم با عنوان "دارای اهمیت غیر قابل مقایسه" نوشت:
اگر کنشی وجود داشته باشد ،به موقعیتهای دراماتیک معمولی کاری ندارد، این استحاله ای خالص و آزاد است. اساسا درکی مستقیم از آزادی ذهن است، درکی تعبیری توسط هنر و تشخیص اینکه آزادی باقیماندنی است. پس نمایش چنین فیلمی به ارزش هایش می افزاید هنگامی که تصاویر برجسته و نوپدید در برابر چشمان ما خلق می شوند
منتقد جوانی که برای مجله "کتابچه سینما" می نوشت ، "فرانسوا تروفو"در قطعه ای شورانگیز دربارهی معمای پیکاسو چنین نوشت:
فیلم شاعرانه ای است که در آن غوطه ور می شویم. اثری هنری توسط پیکاسو در برابر دیدگان ما خلق می شود . این معجزه ای است که در صورت لزوم ، عظمت سینما را توجیه می کند.
در سال 1961 یادداشت برنامه موزه هنرهای مدرن نیویورک گفته های کلوزو را چنین منتشر کرد:
حالا عاشقان هنر می توانند در لابه لای تجربه های یک نابغه همان طور که شکلگیری خطوط را مشاهده می کنند و سایه ها و رنگ های فوق العاده را میبینند که در هم می آمیزند، زندگی کنند. به شما تذکر می دهم که حتی نمایش یک استاد بالا و پایین های خودش را دارد. پیکاسو ومن هر دو احساس میکردیم که ثبت این زحمات مهم است. خیلی از سختیها و ناکامیها برجسته تر از پیروزی هاست... من امیدوارم که همه در این هیجان شریک شوند؛ آن چنانکه من شدم آن هنگام که منحنی ای را دنبال کردم که هنرمند دوست داشت به سمت راست، بر قسمت چپ کاغذ ترسیم کند و پیکاسو ، جادوگری ورای خودش است که گلی را به پرنده ای تبدیل میکند و با همه خستگی از پیمودنها ، خستگی ناپذیر جرقه می زند چهارمین خطوط آتش فشان واقعی خطوط و رنگها که تمام موضوعات دوران زندگی اش را منعکس میکند. آثاری تمام نشدنی چون کوریداس خونین، زندگی بیجان و برهنگی که از ذهن بارور او تراوش می کند. او ما را وا می دارد تا فکر کنیم که جادوگر پیری قلم ها و نقاشی ها را مواج می کند.
پیکاسو و سینما
پیکاسو هم از نظر انسانی و هم از نظر حرفه ای قبل از معمای پیکاسو در سینما ظاهر شده بود. او در مستند" نیکول ودرس" با عنوان "زندگی فردا آغاز می شود." که در آن فیلمساز علاوه بر پیکاسو مصاحبه هایی با آندره ژید، ژان پل سارتر ،کوربوزیه و بقیه داشت ، شرکت کرد
"ژرژ سادول" در مقالهی از "پیکاسو سینماگر" که در مجله "نامههای فرانسه" به سال 1961 منتشر شد، یاد میکند . از فیلمی که در1950در آن به عنوان دستیار فیلمی 16میلی متری، همکاری داشته است.
"هانری لانگلوا" ، بنیانگذار "سینماتک" فرانسه، پیکاسو را متقاعد کرد که فیلم کوتاهی برای فستیوال خاصی که در "آنتیبس" برگزار می شد، تهیه کند؛ پیکاسو و گروه کوچکش بازی بازی فیلم را در استودیوی او در "والوریس" که پیشتر یک کارخانه عطرسازی بود، فیلمبرداری کردند. پیکاسو فی البداهه مجسمه ای را سرهم بندی کرد؛ بنا بر زمانی که عادت داشت اشکال کوچکی را بر روی بازوی خواهرش بکشد و صورت مرد فیلمبردار را با نقاشی به ماسکی زنده و کارتونی بدل کرد که خارج و مرئی می شود. (مثال هایی از هنر موقتی برای حفظ بر روی سلولوئید)
در 1961 هنگامی که سادول مقاله اش را منتشر کرد، فیلم توسط عموم دیده نشده بود و زیر شیروانی ویلای قدیمی و وسیع هنرمند که به عنوان موزه اولیه آثار او استفاده می شد ، ناپدید شده بود.
کارگردان بلژیکی "پل هازارتز" نیز دوفیلم درباره هنرمند در سال 1950 با عناوین "از رنوار تا پیکاسو" و "دیدار با پیکاسو" ساخت. فیلم آخری صحنه ای دارد که در آن پیکاسو بر روی یک بشقاب بزرگ شیشه ای که هنرمند را از دوربین جدا می کند مخلوقات اسطوره ای نقاشی می کند.
بیننده کار را که برعکس جان می گیرد می بیند اما نه به مانند فیلم کلوزو، چون پیکاسو همواره دیده می شود و چشم می تواند انتخاب کند که بر روی شیشه و یا هنرمند ، هر کدام که بخواهد متمرکز شود.
"آلن رسنه" مدیر خانهی هنر کلاسیک "هیروشیما عشق من" و "آخرین سال در مارینباد" با "پل الوار" شاعر و دوست صمیمیِ پیکاسو مصمم شدند تا فیلم مستند کوتاه اما قوی "گوئرنیکا" را با توجه به نقاشی پرده ای پیکاسو و به این نام بسازند و این فیلم ساخته شد؛کات های کوتاه و شات های دراماتیک نقاشی با اشعار الوار درباره زشتی های جنگ تلفیق شده است.
"لوچیانو امر" ایتالیایی در سال 1955 فیلم کوتاهی تهیه کرد که به سادگی پیکاسو نام گرفت. فیلم وارد جزییات بیشتری از زندگی و کار پیکاسو از دوران ملال و غم گوئرنیکا می شود. شامل قسمتی است در محل والوریس که در آن پیکاسو مثل همیشه چابک بر روی نردبامها در گنبد معبد صلح حرکت می کند تا دیوار نمایی بسازد که توسط بیوگرافری به نام "رونالد پنروز" چنین شرح می شود:
دیوپرنده غول پیکری که نابودگری اش در دست های یک قهرمان بزرگوار، آشکار می شود.
اپیزود دوم، پیکاسو را در حال ساختن مجسمه ای بزرگ نمایش می دهد که از اشیاء پیدا شده مختلفی که در روی زمین استودیو اش پیدا کرده، ساخته شده است و به گفته پنروز حس تجربه و تمرین در آن موجود است.
فیلم معمای پیکاسو نقطه عطفی برای جاودانه کردن پیکاسو و هنرش بود؛ حتی روزنامه نگارانی که غالبا به آثار اینچنینی، مهر نمی ورزند با شگفتی از آن یاد کرده اند. "پائولین کانل" می نویسد: " از هیجان انگیزترین و شادی بخش ترین فیلم هایی است که ساخته شده."
"ریموند جی اشتاینر" از "آرت تایمز" می گوید:"این اثر خالص و شادی بخش است ، جشنی برای چشمهاست فیلمی که هرکس به هنر و روند خلاقانه آن علاقه دارد، باید آن را ببیند."
نیوزویک در شماره ای معمای پیکاسو را از اصیل ترین مستندهای هنری بر میشمارد که تا کنون ساخته شده و" کاترین رمبو" از" دترویت فری پرس" آن را نایاب ، با ارزش ، غیر قابل جایگزینی می داند، موقعیتی غیر موازی برای مشاهده یکی از برترین ذهنهای خلاق دنیا در قرن بیستم به مثابه دیدن میکل آنژ در حال نقاشی کلیسای سیستین.
معمای پیکاسو دستمایه کار بسیاری از سینماگران امروزی شده است . کارگردان ایتالیایی" وینچنزو ناتالی" در مصاحبه ای مستقیما اعلام کرده که برای ساختن مستند "Tideland" از این فیلم الهام گرفته است. اگرچه صحنه پایانی نسخه ویدیویی چنانچه" مارتی میپز" در نقد خود بیان می کند به علت محدودیت سایز تلویزیونی با آن چه که بر پرده سینما دیده می شود، متفاوت است و قادر به نمایش زاویه جالب حرکت معنیدار دوربین نیست ، اما مهم این است که فیلم سرانجام پس از زمانی طولانی باز به نمایش در آمد تا کوبیسم، پیکاسو و اثر باارزش کلوزو را نمایش دهد