ایران فیلم

The Greatest Gallery and Interesting Matter Cinema

ایران فیلم

The Greatest Gallery and Interesting Matter Cinema

نقدی بر مرحوم ( مارتین اسکورسیزی )

 نقدی بر مرحوم ( مارتین اسکورسیزی )

 

  

 

 

آخرین اثر استاد اسکورسیزی که بر مبنای یک فیلم هنگ کنگی به نام " ماجراهای جهنمی " ساخته شده ، موفق به کسب جوایز اسکار در رشته های بهترین فیلم ، بهترین کارگردانی و بهترین تدوین شده است . فیلمهای مطرح سال گذشته را ندیده ام و نمی توانم در مورد رعایت عدالت در مورد اهدای جوایز اسکار امسال بحث نمایم . اما اگر بخواهم این اهدای جوایز را براساس فیلم " مرحوم "  ارزیابی کنم باید گفت که تا حد بسیاری این جوایز درست به دست صاحبان اصلیش سپرده شده است . آخرین اثر مارتین اسکورسیزی در نگاهی کلی ، فیلمی درخشان و درخور توجه می باشد ولی اگر بخواهیم آن را با شاهکارهای دیگراو مقایسه بنماییم ، شاید این ساخته ی استاد از جنبه های کلی کم بیاورد و آن چیزی نیست جز روحی که در آثار دیگر استاد وجود دارد اما در این یکی به وفور نمی توان یافت .

فیلمنامه ی اثر بسیار عالی نگارش شده  و دارای پیچیدگی های دراماتیک فوق العاده ای است . فیلمنامه در هیچ لحظه از دو ساعت و نیم زمان فیلم افت نمی کند و موقعیتهای خلق شده برای پیگیری تماشاگر کافی است . منحنی های دراماتیک لازم برای خلق یک فیلمنامه ی خوب در این اثر با دقت فوق العاده ای رعایت شده است . شخصیتهای اصلی داستان از پردازش خوبی برخوردار هستند و تماشاگر با اغلب آنها به راحتی ارتباط برقرار می کند که البته بخش عمده ای از این کشش میان کاراکترها و بیننده به اجرای فوق العاده ی بازیگران برمی گردد . جک نیکلسون همانند همیشه معرکه است و بیننده را تسلیم بازی خیره کننده ی خود در نقش فرانک کاستلو می نماید . لئوناردو دی کاپریو در سایه ی هدایت استاد در طول چند سال اخیر کاملا پوست انداخته و به بازیگری بزرگ و آتیه دار بدل گشته است . مت دیمون هم چنان با قدرت در نقش کالین فرو رفته که تماشاگر علیرغم وجوه به ظاهر منفی شخصیتیش هیچگاه از او متنفر نمی شود . مارک والبرگ هم انگ نقش گروهبان دیگنام است و در یکی از سکانسهای ابتدایی فیلم چنان خیره کننده بیلی کاستیگان ( لئوناردو دی کاپریو ) را با یادآوری پیشینه ی خانوادگیش تحقیر می سازد که تمام سکانس در زیر سایه ی بازی او قرار می گیرد و چه نگاههای زیبایی دی کاپریو در این سکانس دارد ، نگاههایی توام با نفرت و خود خوری و تحقیر . تنها شخصیتی که هیچ توجیه دراماتیکی درباره ی او نمی توان در لایه های فیلمنامه یافت شخصیت مادلین مادن ( ورا فارمیگا ) روانکاو است که روابط او با با بیلی و کالین در دل حوادث پرشمار و پیچیده ی فیلم مثلث عشقی درخور و مناسبی تولید نمی کند و در ضمن در پیشبرد خط روایی داستان کمک شایانی نمی نماید. اگر هم تنها دلیلی که برای حضور او در این فیلم می توان تراشید پاکتی است که بیلی به او می دهد تا اگر اتفاقی برایش پیش آمد مدارک داخل آن را بیرون آورد ، این پاکت به راحتی می توانست در اختیار شخص مطمئن دیگری مثل دیگنام قرار گیرد ؛ حال آنکه به نظر می رسد که دیگنام با مشاهده ی این مدارک است که به خونخواهی از کوئینان ( مارتین شین ) و شاید بیلی ، کالین را در سکانس آخر می کشد . در واقع می توان گفت که شخصیت مادلین به عنوان پاشنه آشیل فیلم است زیرا حضورش در این دنیای خشن و مردانه و گانگسترمآبانه  هیچ توجیه منطقی ندارد و لطافتی هم به این فضای تیره ی مملو از خیانت ، فساد و خونریزی نمی بخشد و قرار هم نیست معصومیت او در این جنگل تاریکی و بی رحمی از دست برود یا لکه دار شود تا تماشاگر با شوکی کوبنده مواجه گردد ( همانند شوک حیرت آوری که با دیدن سر تریسی معصوم در جعبه در سکانس محشر واپسین فیلم هفت تجربه کرد و مزه ی تلخ آن تا سالها زیر زبانش خواهد ماند) .

کارگردانی استاد هم که همانند همیشه بی عیب و نقص است و دکوپاژها و میزانسن هایش جایی از اشکال باقی نمی گذارد و بازیگران تحت لوای هدایت او از پس نقشهای چند لایه شان برآمده اند  . البته شایان ذکر است که نقش اساسی را در ضرباهنگ درست فیلم و تقطیع نماها تدوین بی نظیر و شاهکار تلما شون میکر ایفا می کند . به جرات می توان گفت چنین تدوین فوق العاده ای را در طول این چند سال شاهد نبوده ایم . تقطیع نماها به شکلی گاه مضحک و اعصاب خرد کن در فیلمهای پرتحرک و به ظاهر اکشن چند سال اخیر هالیوود به تقلید از کلیپهای مرسوم یک دهه ی اخیر و نیز به تبع انقلابی که فیلم " هفت " استاد فینچر در این زمینه به پا کرد ، انجام می گیرد ؛ ولی این قطع های سریع در " مرحوم " بسیار هوشمندانه و حساب شده بوده و بر خلاف معمول ، سبب فاصله میان بیننده و هر سکانس فیلم نمی شود . موسیقی فیلم هم علیرغم استفاده از سبک راک اندرول در صحنه های پر تعلیق یا حتی معمولی بر خلاف نوآوریهای مورد انتظار سازندگان فیلم ، به هیچ عنوان روی صحنه ها نمی نشیند و در برخی سکانسها آزار دهنده به نظر می آید و بار ماهوی فصول فیلم را می کاهد . فیلمبرداری و بالاخص طراحی صحنه ی فیلم هم خوب و چشمگیر است و در خلق فضای مورد نظر کارگردان موفق عمل نموده اند . در یک جمع بندی کلی فیلم یک اثر تریلر و اکشن حساب شده است که می توان بارها آن را دید و نقد کرد .  

 

جمعه شب در پیاده روی خیابان طالقانی به سمت میدان ولیعصر که می آمدم خیلی سعی کردم که همان احساس همیشگی را که پس از دیدن یک شاهکار سینمایی تا ساعتها بلکه روزها با خود به دنبال می کشم ، در رابطه با " مرحوم " اسکورسیزی داشته باشم ولی متاسفانه هر چه به خود فشار آوردم ، موفق به برانگیختن این حسم نشدم . شاید این فیلم هم آن روح لازمی که فیلمهای چند دهه ی قبل هالیوودی داشتند را دارا نیست  و شاید هم ایراد از خودم باشد که نسبت به ساخته های سالیان اخیر هالیوود بی مورد حساس شده ام و آنها را مورد نکوهش قرار می دهم . اما اعتراف می کنم که نمی توانم در پس ذهن و روحم این آثار را بایگانی کنم ، زیرا به نظرم کمی جعلی و بی حس و حال جلوه می نمایند . به هر حال آدمی همواره درست نمی اندیشد و صحیح و آنطور که باید احساس نمی کند . امیدوارم که در مورد احساس خودم نسبت به ساخته های اخیر هالیوود این نکته مصداق داشته باشد وایراد از من باشد وگرنه باید به حال این صنعت عظیم با آن پیشینه ی درخشان غبطه خورد که فیلمهای موفقش در یک سال ، دیگراز تعداد انگشتان یک دست تجاوز نمی کند .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد