ایران فیلم

The Greatest Gallery and Interesting Matter Cinema

ایران فیلم

The Greatest Gallery and Interesting Matter Cinema

حادثه ای بزطرگ در قالبی حقیر

حادثه ای بزطرگ در  قالبی حقیر

مرکز تجارت جهانی الیور استون غافل‌ گیر کننده است؛ ناامید کننده است. آدمی با آن کارنامه و آن نگاه موشکاف در پرداختن به رویدادهای تاریخی پیرامون و معاصرش؛ حالا حادثه عظیم 11 سپتامبر 2001 را در قالب یک ملودرام حادثه‌ای درجه 2 ریخته است. فیلم نه یک ملودرام تأثیرگذار است نه یک اثر حادثه‌ای هیجان‌انگیز. بازسازی نماهای عمومی روز حادثه هم حالا با امکانات و نمونه‌های شگفت‌انگیزی که از سینمای آمریکا دیده‌ایم چندان چیز عجیبی نیست و آن را می‌توان جزو جلوه‌های فیزیکی تلقی کرد که چیزی از بهت آدم در برابر این رویکرد نازل کم نمی‌کند. دو تا از آتش‌نشان‌های مأمور نجات در لابه‌لای آوار یکی از برج‌ها گیر می‌افتند تا می‌آیند و نجات‌شان می‌دهند. اصلأ مهم نیست که فیلم براساس حادثه‌ای که برای دو مأمور در همان روز اتفاق افتاده ساخته شده و چه‌قدر منطبق بر خود ماجرا هست یا نیست. استون با تدوین موازی بین وضعیت این دو آدم، خانواده‌های آن‌ها، و تلاش‌های مأموران در اطراف محل حادثه، فیلم را پیش می‌برد و دریغ از ذره‌ای ظرافت و عمق و نکته‌ای که به یادمان بیاورد فیلم را الیور استونی ساخته که جی‌اف‌کی و زمین و آسمان و جوخه را ساخته بود. تلاش‌های بی‌حرکت دو مأمور گرفتار برای روحیه دادن به همدیگر در این حد است که از خانواده و آرزوهای‌شان - با دیالوگ‌هایی دم‌دستی - حرف بزنند، یکی همسرش را تجسم کند و آن دیگری مسیح را به خواب ببیند. یا نگرانی‌ها و پی‌گیری‌های خانواده‌های آن‌ها را به کلیشه‌ای ترین شکل ببینیم و این که همسر یکی از مأمورها حامله است. یافته شدن و نجات مأموران هم خالی از هر نکته و هیجان و پیچشی است که بدون کم‌ترین جست‌وجو به نتیجه می‌رسد.
بدتر از همه این که حادثه‌ای به این بزرگی و اهمیت با آن ریشه و زمینه بحث‌انگیز سیاسی و ایدئولوژیک، اصلأ خالی از حتی اشاره‌ای به چنین قضیه‌ای است. انتظار این بود که الیور استون با آن همه دغدغه سیاسی در آثارش بر بستر همین خط داستانی به عمق آن ریشه‌ها و زمینه‌ها - از نگاه خودش - برسد یا دست کم تا یک جایی در این مورد پیش برود، اما حتی اشاره‌ای هم به این موضوع ندارد. به این ترتیب، فیلم هیچ ربطی به حادثه 11 سپتامبر ندارد و می‌توانست یکی از سریال‌ها و فیلم‌های تلویزیونی درباره حوادثی باشد که برای آتش‌نشان‌ها در یکی از ده‌‌ها رویدادی که برای‌شان پیش می‌آید

آواز قو

راکی بالبوآ به طرز غافل گیر کننده‌ای آرام و دل‌پذیر است. خاطره راکیهای دوم تا پنجم باعث می‌شود با پیش‌داوری منفی فیلم را تماشا کنیم ولی حاصل کار، فیلم موقرانه و آبرومندانه‌ای است که انتظارش نمی‌رفت. این که استالون در شصت سالگی تصمیم گرفته راکی ششم را بسازد، همان‌قدر عجیب است که تصمیم راکی بالبوآ برای بازگشت به رینگ رقابت برای قهرمانی مشت‌زنی سنگین‌وزن در همین سن‌وسال. کاری به منطق واقعیت نداشته باشید؛ این فیلمی درباره یک قهرمان اسبق مشت‌زنی است که می‌خواهد در این سن، برای معنا دادن به زندگی خالی‌اش، یک بار دیگر به رینگ برگردد؛ البته آن هم فقط در یک مسابقه محلی، اما دست تقدیر و اعتبار سابقه‌اش به عنوان یک قهرمان سی سال پیش، کار او را به مسابقه‌ای پرشکوه در لاس‌وگاس می‌کشد.
تلاش راکی مثل آواز قو است. او زندگی خالی‌ای دارد. حاصل قهرمانی‌هایش در سی سال پیش فقط یک رستوران کوچک است که او در آن‌جا با گپ‌های سرپایی با مشتری‌ها از خاطراتش، روزگار می‌گذراند. همسرش سال‌ها پیش مُرده، تنها پسرش مستقل شده و رابطه سرد و فاصله‌داری با هم دارند و زندگی‌اش هم خالی و بی‌حادثه است. سیلوستر استالون در فیلمش آدم واقع‌بینی به‌نظر می‌رسد؛ به همان واقع‌بینی راکی بالبوآی این فیلم. جاه‌طلبی ندارد اما می‌خواهد برای چیره شدن بر این روزمرگی ملال‌آور، تلاش کوچکی بکند. شاید برای غلبه بر بحران میان‌سالی. حالا چین‌های روی چهره و پلک‌های افتاده و لب‌های دفرمه و جویده حرف زدنش عجیب متناسب با این وضعیت اوست که موقع بازیِ هنگام حرف زدن با برادرزنش پالی در سردخانه که می‌کوشد بغضش را کنترل کند، به کمک او می‌آید. حتی سر مزار همسرش آدرین که می‌رود (و رستورانش را به یاد او نام‌گذاری کرده) نای چند دقیقه ایستادن هم ندارد؛ یک صندلی تاشو روی درخت کنار گور گذاشته که هر وقت به آن‌جا می‌رود، از لای شاخه‌ها برش می‌دارد، رویش می‌نشیند و بعد که می‌خواهد برود تایش می‌کند و همان‌جا روی درخت می‌گذارد. تمرین‌هایش با زجر و دشواری توأم است و آن‌ قدر واقع‌بین است که ضمن حفظ اعتمادبه‌نفس، حریف جوانش را قهرمان خطاب می‌کند. وقتی که برای گرفتن مجوز رسمی بازگشت به رینگ در برابر مقام‌های مسئول می‌نشیند و پاسخ منفی می‌گیرد، بدون عصبیت و فریاد کشیدن، مثل یک آدم عاقل و با استدلال موفق به گرفتن مجوز می‌شود و در مصاحبه مطبوعاتی پیش از مسابقه، در برابر پرسش‌های توهین‌آمیز و تحریک کننده و رجزخوانی حریف جوانش خاموش و موقر می‌ماند. بعد هم که مشت‌زن جوان را در خلوت فرا می‌خواند، ضمن قهرمان خواندن او، پهلوانانه قول می‌دهد که همه تلاشش را برای یک مسابقه جوانمردانه خواهد کرد. آخرش هم پس از ده راند مسابقه، در حالی که حتی منتظر نمی‌ماند نتیجه جمع‌بندی آرای داوران اعلام شود، به سراغ حریفش می‌رود، می‌گوید که او قهرمان بزرگی است، در آغوشش می‌کشد و در حالی که به ابراز احساسات طرفدارانش جواب می‌دهد، به سوی رخت‌کن می‌رود. اگر در راکی اول مسابقه نهایی فیلم به رغم شکست او سرآغاز پیروزی‌های بعدی‌اش در رینگ بود، حالا این شکست افتخارآمیز او در این سن ارزش و اهمیتی بیش‌تر از یک پیروزی در سی‌سالگی دارد. این بار در جریان تمرین‌ها و دویدن‌ها، راکی سگش را نیز همراهش دارد و انگار به تنهایی نمی‌تواند این بار را بر دوش بکشد. حتی ژست معروف او پس از رسیدن به بالای پله‌های عمارت بزرگ موزه عنر فیلادلفیا و بالا بردن دست مشت کرده‌اش را پس از بغل گرفتن سگش انجام می‌دهد و به این ترتیب چهره‌ای تنها و آسیب‌پذیر از او می‌بینیم.
راکی بالبوآ به همان وقار موسیقی بیل کونتی است که تم اصلی حماسی‌اش بجز در عنوان‌بندی پایانی فقط یک بار و دقایق کوتاهی در فیلم شنیده می‌شود و در بقیه فیلم همان سکون و کندی زندگی راکی را دارد. 67 دقیقه از فیلم می‌گذرد تا راکی تمرین‌هایش را شروع می‌کند و فیلم فقط یک مسابقه مشت‌زنی دارد که دقیقه 81 شروع می‌شود و کم‌تر از ده دقیقه به طول می‌انجامد. استالون سعی نمی‌کند از راکی یک قهرمان بزن‌بهادر بسازد. حتی در اوایل فیلم که پس از مقداری خویشتن‌داری، برای گوش‌مالی دادن کسی که به زن همراهش - مری - توهین کرده از ماشین پیاده می‌شود، دوربین همان دور می‌ماند و از دور می‌بینیم که یقه مردک را می‌گیرد و با چسباندن او به دیوار، هر دو از دید خارج می‌شوند و چند ثانیه بعد راکی می‌آید و به زن می‌گوید که طرف معذرت خواست. صدای مشت و برخوردی نمی‌آید و خود راکی هم نمی‌گوید که مثلأ آن لات بددهن را گوش‌مالی داده. حتی مایه بسیار کم‌رنگ رمانتیک فیلم، سربسته و ناگفته باقی می‌ماند. پرسونای استالون در کارنامه سینمایی‌اش هیچ‌‌گاه ویژگی مورد علاقه زنان را نداشته و این‌جا هم او سعی نمی‌کند که چهره دیگری به عنوان یک قهرمان رمانتیک غیراکشن از خودش بسازد؛ هرچند که اکشن هم نیست. این از آن وسوسه‌هایی است که استالون و راکی سخت در برابرش مقاومت کرده‌اند، در حالی که جایگزین کردن مایه‌ای عاشقانه به فیلمی که چیزهای آشنا و منتظره را کم داشته، چندان دور از انتظار نبوده است. او حتی ضدجریان عمل می‌کند و زن در شب پیش از مسابقه، عکسی از همسر درگذشته راکی را برای قوت قلب دادنِ به او و تقویت روحیه‌اش برای او می‌آورد. استالون اصولأ از ایجاد بحران‌ها و کشمکش‌های حاد و عمیق در فیلمش خودداری می‌کند. مثلأ رابطه راکی و پسرش، حتی اختلاف نظرهای‌شان خیلی آرام پیش می‌رود و بحث‌شان به‌اصطلاح بالا نمی‌گیرد و پسر خیلی زود نیاز روحی پدرش را درک می‌کند و با وجود مخالفت اولیه‌اش بابت بازگشت پدر به رینگ و مضحکه شدن او، با قضیه کنار می‌آید و حتی تبدیل به یکی از ملازمان پدر در جریان تمرین‌ها و مسابقه‌اش می‌شود. یا رابطه پسر جوان مری با مادرش و با راکی، به رغم نشانه‌های ملایم اولیه و نگاه معنی‌دار او به مادرش پس از اولین بار که او را همراه راکی می‌بیند، به کلنجار تبدیل نمی‌شود. حتی همان نگاه او هم ویژگی کل رویکرد استالون به پرداخت این روابط ساده را دارد. بعد رابطه دو تا پسرها هم ساده و دوستانه باقی می‌ماند. پیداست که استالون به‌عمد از بحران‌آفرینی در میان روابطی که به سیاق نمونه‌های مشابه بسیار ظرفیت شدت گرفتن و حاد شدن دارند، پرهیز کرده است؛ به‌خصوص رابطه راکی و مری که درست پیش از رسیدن به مرز رمانتیک شدن، متوقف می‌ماند.
در سکانس نهایی، راکی پس از مسابقه بار دیگر بر سر گور همسرش می‌رود و در پایان از دوربین دور و در پس‌زمینه محو می‌شود. این وداع استالون با یک اسطوره سینمایی هم هست و از این حیث تصویرهای بامزه عنوان‌بندی پایانی هم معنا پیدا می‌کند؛ تصویرهایی که حتی اگر مستند هم نباشد، انتخاب هوشمندانه‌ای است برای تأکید بر تأثیر این اسطوره بر چند نسل. آدم‌هایی در سنین مختلف به شیوه راکی از همان پله‌ها بالا می‌آیند و مثل او مشت‌شان را بالا می‌برند و رقص پا می‌کنند و ادای مشت‌زنی درمی‌آورند و جست‌وخیز می‌کنند.
راکی بالبوآ نه جلوه‌های ویژه دارد، نه اکشن و مسابقه‌های متعدد، نه تمهیدهای غیرکلاسیک روایتی و شکست زمان، نه کشمکش در روابط و تعلیق. همه چیز ساده و آرام روی یک خط پیش می‌رود و جلوه‌ای دیگر از شخصیت سینماگری را که سه دهه است به عنوان مشتی عضله در فیلم‌های اکشن شناسانده شده بود، آشکار می‌کند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد